|
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : ساوالان
امشب باز قطرات اشک بیقرارانه تو را فریاد می زنند . بغضی راه گلویم را بسته .... نمیدانم شاید همین عشق است که می خواهد فریاد برآورد! اما دیگر تاب و توانی برایش باقی نمانده . هنوز هم قلبم با هر طپش تو را جست و جو می کند اما اینجا فقط غمی است که از زیبایی یک عشق به یادگار ماند نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |